مدرسه طبیعت در ماه آخر پاییز مدام این نکته را یادآوری میکند که شرایط زندگی مثل تغییرهای ناگهانی گرما و سرمای پاییزی قابل تغییر است. در بعضی از روزهای پاییزی ساعتهایی از راه میرسند با لذت گرمایی دلچسب که گاه حتی از حد میگذرد و سرما را از یادمان میبرد، اما این وضعیت به همان شکل ادامه پیدا نمیکند و در یک تغییر ناگهانی ابرها میرسند و با رسیدن سایه، انگار حرارت آفتاب تمام میشود و سرما آرامآرام و یا ناگهانی جایش را میگیرد. سرماخوردگی در پاییز حضور بیشتری دارد، چون خیلیها بدون آمادگی برای کنار آمدن با تغییر آب و هوا از خانه بیرون میروند.
بعضیها فراموش میکنند که همراه داشتن لباس اضافی و یا وسایلی مثل چتر در این فصل، یک اقدام ضروری است و به همین دلیل مدام سرما میخورند.
در روزهای پاییزی افراد دیگری را نیز میتوان دید که آن روی سکه را فراموش نکردهاند. همراه داشتن یک کاپشن، چتر و کلاه، که در نظر گروه اول سخت است، برای گروه دوم رفتاری منطقی و آرامشدهنده است. تفاوت این دو نوع تفکر را میتوان در روزهایی احساس کرد که هوا ناگهان تغییر میکند و سرما و باران از راه میرسند. در چنان شرایطی میتوان دید که بعضیها با یک پیراهن نازک غافلگیر شده در حال تلاش برای پیدا کردن تاکسی هستند تا از آن وضعیت ناجور خلاص شوند. در همان حال افراد دیگری را نیز میتوان دید که وسایل بهظاهر بیاستفاده در ساعتهای گرم و خشک قبلی و ضروری در ساعتهای سرد و بارانی فعلی مثل کاپشن، چتر و کلاه را با رضایتی آشکار بهکار میگیرند تا سرما نخورند و بیمار نشوند. گروه اول مدام تجربههایی چنین را با سختی تکرار میکنند و به همان دلیل شرایطی آزاردهنده برای خود میسازند و گروه دوم دوست ندارند به خاطر بیاحتیاطی یا تنبلی به زحمت بیفتند. این حکایت در خیلی از ماجراهای دیگر زندگی ما نیز حضور دارد. خیلی از کارها برایمان سخت میشود، چون نشانهها را جدی نمیگیریم و به احتمالات فکر نمیکنیم.